سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پوچ
اینجا همه چی در همه
 
یکشنبه 91 آذر 19 :: 8:10 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی.
پسر لقمان گفت: ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد: اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست.




موضوع مطلب :

یکشنبه 91 آذر 19 :: 8:9 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI


























     




موضوع مطلب : عکس

یکشنبه 91 آذر 19 :: 8:7 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

































موضوع مطلب : عکس

یکشنبه 91 آذر 19 :: 8:6 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

اصفهان، نصف جهان؛ این روزها آسمانش شکل بهتری دارد. ابر بر کاکل شهر نشسته است و خرامان می‌رقصد در ریزدانه‌های بلورین، تا برسند به زنده‌رودی که این روزها خودش را برای در بر کشیدن پرنده‌های مهاجر به شهر رسانده است. اینکه نماد اصفهان از قوس برج آذر شکل می‌گیرد و مجسمه‌اش ساخته می‌شود و نقش روی کاشی‌اش می‌شود تابلوی ورودی شهر و میدان نقش جهان ...

"ببخش تا خدا ببخشد" حکایت شهری است که تا زمان خشکی رودخانه، خشک‌تر از همیشه بود و با بازشدن دریچه‌های سد، باران قبل از آنکه آب زنده‌رود در مسیر 48‌ساعته‌اش، بیاید و پل‌ها را در آغوش بگیرد و از سی و سه پل رنجور که زخم بر پیشانی‌اش نشسته، تا پایه‌های پل خواجو که عصا به دست به فکر لرزش ستون‌های فرسوده‌اش روزگار می‌گذراند عیادت کند، خود را به زمین رساند تا جارو کرده باشد غبار روح شهر را. آذر قوسش را در آسمان می‌بندد تا مرغ‌های مهاجر به شهر بیایند و از سر و کول مردمی که نان خیرات آب می‌کنند بالا روند. اصفهان هر‌چند در اردیبهشت افسونگری می‌کند اما ناز نصف‌جهان در میان جنجال کلاغ‌های آذرماه، خریداران بیشتری دارد.

اختلاف در نامگذاری روز اصفهان بین مجموعه شهرداری و سازمان‌های مردم‌نهاد و چهره‌های برجسته فرهنگی و هنری و تعداد زیادی از روزنامه‌نگاران در روز ابتدای آذرماه، شکل ویژه‌ای به‌خود می‌گیرد چرا که مجموعه شهرداری در روز سوم اردیبهشت با استفاده از همه ابزار رسانه‌ای و سیستمی خود به‌دنبال برگزاری آیین نکوداشت این روز به‌عنوان روز اصفهان می‌گردد اما با همه این جنجال‌ها ناز اصفهان در روزهای ابتدایی برج قوس عجیب خریدار دارد. عینک باران‌خورده اصفهان را با دستمال کاغذی مچاله‌ای پاک می‌کنم که شهر، زیر نور دانه‌های باران، حال و هوای دیگری دارد.

و اما حکایت روز اصفهان :

قصه گزینش روزی برای اصفهان به بهمن‌ماه سال 1383 باز می‌گردد که پس از پیشنهاد گزینش چنین روزی از سوی دکتر شاهین سپنتا، برخی از سازمان‌های غیردولتی اصفهان همچون "کانون گسترش فرهنگ ایران بزرگ"، "جمعیت طبیعت‌یاران و انجمن مثنوی‌پژوهان ایران" از این پیشنهاد، استقبال و تلاشی گروهی را برای گزینش روز اصفهان آغاز کردند. در همین راستا، متن فراخوانی تهیه شد و برای بسیاری از چهره‌های فرهنگی و هنری، فرهیختگان، اصفهان‌شناسان و استادان دانشگاه‌ها فرستاده شد و همگی فراخوانده شدند تا پیشنهاد‌های خود را برای گزینش روزی با عنوان " اصفهان" با ذکر دلایل و مستندات کافی و با توجه به ریشه‌های تاریخی و فرهنگی آن به دبیرخانه بفرستند.

سرانجام در اردیبهشت‌ماه سال1384 همه پیشنهادهای رسیده به دبیرخانه هم‌اندیشی برای نامگذاری روز نکوداشت اصفهان بررسی و به داوری گذاشته شد و پس از گفت‌وگو‌های بسیار، اصفهان‌شناسان با رای اکثریت روز "یکم آذر‌ماه" هر سال را به‌عنوان "روز نکوداشت اصفهان" گزینش و تصویب کردند. دلیل انتخاب آنها این بود که براساس مستندات تاریخی، طالع بنیانگذاری شهر اصفهان در ماه آذر (قوس) دیده شده است. و آنان نگاره تاریخی منقوش بر کاشیکاری‌های سردر بازار قیصریه اصفهان را که تصویر فرد تیراندازی را با سر انسان و تنه ببر یا شیر و دم اژدها نشان می‌دهد و با اقتباس از صورت فلکی برج قوس (‌آذر‌ماه‌) و با محتوایی متعالی طراحی شده به‌عنوان نماد اصفهان انتخاب کردند. علاوه بر این، داوران ضمن درنظر گرفتن همه جوانب فرهنگی، تاریخی و اجتماعی در برگزیدن این روز، در بیانیه‌ای تاکید کردند: از آنجا که احداث باروی حفاظتی یا حصار بزرگ اصفهان به‌منظور تضمین امنیت شهر تاریخی اصفهان در دوران دیلمیان و در زمان حسن رکن‌الدوله دیلمی (‌366 - 322 هجری قمری‌) صورت گرفت و برپایی این باروی امنیتی به‌عنوان نقطه عطفی در تاریخ اصفهان شناخته می‌شود، یاد روز آن رویداد تاریخی از این روی شایسته‌تر از دیگر پیشنهادهاست.

شرکت‌کنندگان در فراخوان، روزها و مناسبت‌های متنوعی را برای روز نکوداشت اصفهان پیشنهاد کرده بودند. برای نمونه دوم اردیبهشت‌ماه جشن باستانی اردیبهشتگان، 28 اردیبهشت ماه روز جهانی موزه و میراث فرهنگی، 31 اردیبهشت‌ماه روز جهانی توسعه فرهنگی، سوم اردیبهشت‌ماه روز بزرگداشت شیخ بهایی، دهم بهمن‌ماه سالروز برگزاری بزرگ‌ترین جشن سده در اصفهان در زمان مرداویج زیاری، اول آذرماه سالروز بنیان باروی بزرگ اصفهان در زمان دیلمیان و چند روز دیگر.

پس از نتیجه‌گیری همه داوران، مسئولان شهری همچون دکتر مرتضی سقائیان‌نژاد (شهردار اصفهان) و دکتر محمدعلی چلونگر (رئیس سابق مرکز اصفهان‌شناسی) و دکتر محمود محمدی(عضو شورای شهر) نظر اصفهان‌شناسان را پذیرفتند و بیانیه استادان را امضا کردند اما زمان زیادی از انتشار خبر انتخاب یکم آذر‌ماه نگذشته بود که برخی از اعضای شورای شهر اصفهان در یک حرکت شتابزده، تصمیم به نفی انتخاب اصفهان‌شناسان گرفتند و براساس دستورالعمل شورای اسلامی شهر اصفهان، ‌سوم اردیبهشت‌ماه را به‌عنوان سالروز ولادت شیخ‌بهایی و به نام روز اصفهان نامگذاری کردند.

پس از این انتخاب نامناسب، اصفهان‌شناسان طی نامه‌ای به اعضای شورای شهر تذکر دادند که این انتخاب، بنیان درستی ندارد و روز تولد شیخ‌بهایی سوم اردیبهشت نیست چرا که براساس کتیبه کاشیکاری‌های دیوار اتاق مقبره شیخ بهایی، او در روز 26 ذیحجه سال953 هجری قمری برابر با پنجشنبه 8 اسفند‌ماه سال925 هجری خورشیدی در بعلبک لبنان به دنیا آمده و در تاریخ 12‌شوال سال‌1030 هجری قمری برابر با دوشنبه 8 شهریور ماه سال‌1000 هجری خورشیدی در اصفهان درگذشته است. اما شورای شهر به‌نظر اصفهان‌شناسان اهمیت نداد! و حتی در سال‌های بعد کوشید تا روز سوم اردیبهشت به‌عنوان روز بزرگداشت شیخ‌بهایی و روز معمار در تقویم رسمی کشور ثبت شود. طبق نظر اعضای شورای شهر اصفهان و تکرار این پیشنهاد از سوی وزارت مسکن و شهرسازی وقت، سرانجام منصور واعظی دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور اعلام کرد که سوم اردیبهشت همزمان با زادروز شیخ‌بهایی که یکی از ابعاد وجودی او در معماری تبلور پیدا کرده، به نام روز معماری و روز اصفهان نامگذاری می‌شود اما سرانجام رئیس بنیاد علمی پژوهشی معماری و شهرسازی ایران اعلام کرد که با توجه به نامگذاری روز سوم اردیبهشت‌ماه به‌عنوان روز ملی کارآفرینی توسط هیأت دولت، ثبت روز مذکور که مصادف با بزرگداشت شیخ بهایی است، به‌عنوان روز ملی معماری منتفی است.

هرچند استاندار اصفهان در مصاحبه‌ای وعده تشکیل جلساتی برای حل این اختلاف را داده بود اما با این همه، چند سال است که شورای شهر اصفهان سوم اردیبهشت را روز اصفهان اعلام می‌کند و از سوم تا نهم اردیبهشت را به‌عنوان هفته اصفهان نام نهاده و روز سوم اردیبهشت در تقویم رسمی کشور به نام شیخ‌بهایی نام گرفته است اما براساس قول اصفهان‌شناسان روشن است که شورای شهر اصفهان حقایق تاریخی را نادیده گرفته و براساس یک اشتباه، روز سوم اردیبهشت را به نام روز تولد شیخ‌بهایی و روز بزرگداشت او معرفی کرده است.

این تصاویر زیبا رو تقدیم می کنیم به شما دوستانی که وطنتون رو دوست می دارید و به زیبایی های جای جای کشور عزیزمان ایران عشق می ورزید. اصفهان که نگین درخشان ایران و یکی از معدود نقاط دیدنی ایران است، هنوز هم حرف ها برای گفتن دارد و چشم اندازهایش هر انسانی را به تحسین وادار می کند.

به امید روزی که دوباره زاینده رود پر آب و مردمانش با صفا و محبت و به دور از کینه ها و یک رنگ و همدل باشند و قدر یک دیگر را بدانند؛ از دوستمون، آقای بهروز ملک پور که زحمت ارسال این تصاویر رو کشیدند نیز تشکر می کنیم ...

عکس ها در

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

شنبه 91 آذر 18 :: 10:49 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

                                         

                    
                    
                    
                    
                    
                    
                    

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

شنبه 91 آذر 18 :: 10:43 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

این کودکان را در کامبوج می بینید که چگونه از شکار و خوردن عنکبوت و رتیل زنده لذت می برند. کامبوج کشوری است در جنوب شرقی آسیا و پایتخت آن پنوم پن است.

به گزارش تکناز نیکل جورج اهل بریتانیا وقتی از طرف این کودکان دعوت به شکار رتیل شد این عکسهای باور نکردنی را گرفت و منتشر کرد.




ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

جمعه 91 آذر 17 :: 10:37 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

نیکی و سود خویش را در زیان دیگران مخواه.زرتشت


*******************
عاشق عاشقی باش و دوست داشتن را دوست بدار، از تنفر متنفر باش و به مهربانی مهر بورز، با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش.زرتشت


*******************

فاش نکردن اسرار مردم دلیل کرامت و بلندی همت است.زرتشت


********* سخنان قصار و زیبای زرتشت **********


شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ی آزار کسان درآن نباشد.زرتشت


********* سخنان قصار و زیبای زرتشت **********


خورشید باش که اگر خواستی برکسی نتابی نتوانی .زرتشت


********* سخنان قصار و زیبای زرتشت **********


عشق می ماند؛ انسان ها هستند که عوض می شوند .زرتشت


********* سخنان قصار و زیبای زرتشت **********


خوشبختی از آن کسانیست که خواهان خوشبختی دیگران باشند .زرتشت


********* سخنان قصار و زیبای زرتشت **********


اگر کسی را دوست داری، به او بگو . زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته میمانند، میشکنند .زرتشت


********* سخنان قصار و زیبای زرتشت **********


کسی که بر نفس خود غلبه نکرد بر هیچ چیز غالب نخواهد شد.زرتشت


********* سخنان قصار و زیبای زرتشت **********


بردباری ، هنگامی خوب است که مبدأ منزهی داشته باشد ، وگرنه در مقابل بیدادگری ، بردباری ناتوانی ، و ناتوانی مقدمه نابودی است.زرتشت



********* سخنان قصار و زیبای زرتشت **********


انسانهایی که تنها هستند،همیشه در معرض خطر عشق اند.زرتشت


********* سخنان قصار و زیبای زرتشت **********


همیشه اشتباهات مردم را ببخش نه به خاطر اینکه آنها سزاوار بخشش اند بلکه تو سزاوار آرامش هستی.زرتشت


********* سخنان قصار و زیبای زرتشت **********


آنچه را می شنوید به عقل سلیم و منش پاک و روشن بسنجید و آنگاه بپذیرید.زرتشت





*********سخنان زرتشت**********



در دوره ای که از آن اوباش است بهتر است که اعتماد و اندیشه تان را پنهان کنید.زرتشت






*********سخنان زرتشت**********



راه جهان یکی است و آن راستیست .زرتشت



*********سخنان زرتشت**********


من آینده را دوست دارم چون بقیه عمرم را باید در آن بگذرانم .زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از آنو همیشه قسمتی از غم دیگران باش نه دلیل آن.زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


هنگامی که همه یکسان فکر می کنند دیگر کسی بیشتر نمی اندیشد.زرتشت





*********سخنان زرتشت**********


فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی.زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک .زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


نیکی و سود خویش را در زیان دیگری مخواه.زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


شریف ترین دل ها دلی است که اندیشه آزار کسان در آن نباشد .زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


بهترین زندگی دو جهان برای کسانی است که نیک بیاندیشند و پارسایی را سرلوحه زندگی خویش کنند . زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


همسری که برای دخترت برگزیدی به او معرفی کن ولی انتخاب نهایی را به دست خودش بسپار . زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


انسانی که گمراهی را ببیند و او را با دانش و خرد خویش راهنمایی نکند در ردیف گناهکاران است . زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


انسان به هر چه که اراده کند خواهد رسید . اندیشه آدمی سازنده زندگی اوست . زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


خداوند این جهان زیبا را برای شادی انسان در مسیر نیک آفریده است .زرتشت


*********سخنان زرتشت**********

کسانی در زندگی سرافراز و آسوده خواهند زیست که در زندگی به ندای وجدان درونی خویش گوش فرا دهند و آن را ارج نهند . زیرا وجدان درونی همه انسانها آنها را به سوی کردار نیک رهنمایی میکند . زرتشت



*********سخنان زرتشت**********


وظیفه هر انسان در زندگی اش کار و کوشش و آبادی و پیشرفت جهان است . زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


هر کس باید بیاندیشد که کیست ؟ از کجا آمده است و برای چه در این جهان زندگی میکند ؟ زرتشت



*********سخنان زرتشت**********


انسان در گزینش خوب و بد زندگی اش آزاد است . هر زن و مردی بایستی بهترین گفتار را بشنوند و مسیر خویش را در زندگی برگزیند .زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


بهشت و دوزخ ما در این جهان در دستان خود ماست . نیکی پاسخ نیکی است و بدی سزای بدی . نتیجه زندگی ما حاصل اعمال ماست . زرتشت



*********سخنان زرتشت**********


خوشبخت کسی است که خوشبختی دیگران را فراهم سازد .زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


هر یک از شما باید در کردار نیک به دیگری سبقت جوید و از این رو زندگی خود را خوش و خرم سازد. زرتشت


*********سخنان زرتشت**********


زندگی شما وقتی زیبا و شیرین خواهد شد، که پندارتان، کردارتان و گفتارتان نیک باشد.زرتشت




موضوع مطلب : اطلاعات عمومی

جمعه 91 آذر 17 :: 3:2 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه

گفت: پدر یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه

گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم

گفت: من رفتنی ام!

گفتم: یعنی چی؟

گفت: دارم میمیرم

گفتم: دکتر دیگه ای رفتی، خارج از کشور؟

گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.

گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده

با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم یعنی خدا کریم نیست؟

فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گل مالید سرش

گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟


گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم

کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن

تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم

خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم

اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت

خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد

با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن

آخه من رفتنی ام و اونا انگار موندنی

سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم

بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم

ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم

گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم

مثل پیر مردا برای همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم

الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و مهربون شدم

حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن منو قبول میکنه؟


گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه

آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، وقتی داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟


گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!


یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟

گفت: بیمار نیستم!

گفتم: پس چی؟

گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن نه. پرسیدم خارج چی؟ و باز جواب دادند نه!

خلاصه پدر ما رفتنی هستیم وقتش فرقی داره مگه؟

باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد..




موضوع مطلب : داستان

جمعه 91 آذر 17 :: 2:58 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود . چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید.
او برروی یک صندلی دسته‌دارنشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.
در کنار او یک بسته بیسکوئیت بود و مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند.
وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت...
پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد».
ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت ، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنش نشان دهد.
وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: «حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟»

مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد.
این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست!
او حسابی عصبانی شده بود. در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.
وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!
خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد ...... یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد...
در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود.
?

- چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند
1. سنگ ... پس از رها کردن!
2. حرف ... پس از گفتن!
3. موقعیت... پس از پایان یافتن!
4. زمان ... پس از گذشتن.




موضوع مطلب : داستان

سه شنبه 91 آذر 14 :: 11:21 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

که نیست باشم و از آرزوت هست شوم
عرق بریزم و از تو نخورده مست شوم
که به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ
که به سلامتی گوسفند قبل از مرگ

که به سلامتی جام بعدی و گیجی
که به سلامتی مرگ های تدریجی
که به سلامتی خواب های نیمه تمام
که به سلامتی من... که واقعا تنهام!
که به سلامتی سال های دربدری
که به سلامتی تو که راهی ِ سفری...
صدای گریه ی من پشت سال ها غم بود
صدای مته می آمد که توی مغزم بود
صدای عطر تو که توی خانه ات هستی
صدای گریه ی من در میان بدمستی...




موضوع مطلب : شعر

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >   
 
درباره وبلاگ

به نام خدا هستم، از بچگی بزرگ شدم، تو بیمارستان به دنیا اومدم، صادره از شهرمون، همونجا بزرگ شدم، چند سال سن دارم، بابام مرد بود، تو دوران کودکیم بچه بودم، با رفیقام دوست شده بودم،یه تابرادر دارم که باهام برادره، به دوست داشتن علاقه دارم، قصد ازدواج نه دارم، بعضی شبها که می خوابم خواب می بینم، تو خونمون زندگی می کنیم، تا حالا نمردم و ...»

نویسندگان
Mamad Dj (10)

پیوندها
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
««««« شب های تهران »»»»»
رقصی میان میدان مین
****شهرستان بجنورد****
دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
تراوشات یک ذهن زیبا

سایت روستای چشام
شبستان
برادران شهید هاشمی
عشق
مصطفی
اواز قطره
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
دنیای هالیوود
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
.:مطالب جدید18+ :.
هر چی تو فکرته
... یاس ...
بیارجمند
هیئت
نــــــا کجــــــا آبـــــــاد دل مــــن ...
عرفان وادب
بهار عشق
*(حرفهای نگفته)*
مرامنامه عشاق
..پـــــر شکســــته
ALAKI
زازران
شایگان♥®♥
مناجات با عشق
دانشجوی میکروبیولوژی 91 دانشگاه آزاد اشکذر
سید علی حسینی
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
اخبار روز ایران وجهان
انجمن مرجع وتخصصی پارسی گلد
دانشجویان مهندسی مکانیک (شهرکرد)
نارنجی
دانلود آهنگ جدید
ایران من
سامانه ارسال پیامک + آرشیو SMS با موضوعات گوناگون
بهترین قالب های وبلاگ

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 131
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 309344