پوچ
اینجا همه چی در همه
 
جمعه 91 آبان 26 :: 11:18 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI





موضوع مطلب : عکس, اطلاعات عمومی

جمعه 91 آبان 26 :: 11:11 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI








موضوع مطلب : عکس

جمعه 91 آبان 26 :: 10:22 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

بعضی از نگاه ها صدای قشنگی دارند....

بعضی ها را هرچقدر هم که بخواهی تمام نمی شوند....

سکوتشان خالی می کند دل آدم را...

و عطر بوسه هایشان مست می کند آدم را...

بعضی ها مثل تو...

فقط این را بدان

این دل هوایت را کرده و کمی تو را میخواهد....!




موضوع مطلب : عاشقانه

پنج شنبه 91 آبان 25 :: 4:45 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

ساعت حدود دو بعداز ظهر بود که مردجوانی با کوله‌ای بر پشت وارد دفتر خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)ی کرمانشاه شد و گفت که قهرمان قهرمانان رزمی‌کار جهان است و می‌خواهد از داستان زندگی‌اش برای مردم بگوید.










منطقه کرمانشاه،او قبل از هر چیز، حکم قهرمانی جهانی‌اش در سومین دوره فستیوال هنرهای رزمی و حکمی که در آن از او به عنوان بهترین بهترین رزمی کاران جهان در سال 2012 یاد شده بود را به ما نشان داد.

و خلاصه کلی مستندات به ما نشان داد که من «سیدفرشاد درکه»، برترین رزمی کار جهان در سال 2012 هستم.

… او داستان زندگی‌اش را از زمانی برای ما بازگو کرد که پدرش او را به دلیل این‌که فقط و فقط ورزش می‌کند و به فکر کار و زندگی نیست از خانه بیرون کرده!!!

فرشاد، پس از این اقدام پدر، کوله‌اش را هم‌چون امروز که بر پشتش بود و به دفتر ایسنا آمد، به پشتش می‌اندازد و راهی تهران می‌شود تا شاید آنجا کسی باشد که قدرش را بداند، اما …

فرشاد، شب‌های سرد را با گرمای تنها یک کارتن در پارک‌های تهران سر می‌کند. او در ادامه کاری در یک آب انار فروشی می‌یابد و هر روز تا ساعت دو بعداز نصف شب مشغول ظرف شستن و پوست انار گرفتن می‌شود و بازهم به سراغ کارتن می‌رود و خواب؟؟؟ !!!

این فرشاد، همان فرشادی است که 11 مدال قهرمانی استانی دارد، همان فرشادی است که 10 مدال قهرمانی کشوری دارد و همان فرشادی است که سال 2010 قهرمان کاپ آسیا شد، آری این فرشاد همان فرشاد است.

بی‌توجهی‌ها، بی‌کسی‌ها، بی‌پولی‌ها، بی‌سرپناهی‌ها و تنهایی‌ها، فرشاد را بارها به فکر خودکشی می‌اندازد تا این‌که یک‌بار دل را به دریا می‌زند و طنابی را به دار … و خود را رها می‌کند … برای رهایی از بی‌توجهی‌ها، بی‌کسی‌ها، بی‌پولی‌ها، بی‌سرپناهی‌ها، تنهایی‌ها و … شماره‌های نفسش رو به اتمام است و چشمانش رو به سیاهی مطلق که دوستانش سر می‌رسند و او را از طناب داری که خود آویخته بود، پایین می‌کشند … هنوز هم اثر طناب دار بر گردن فرشاد خودنمایی می‌کند.

… به او خبر می‌دهند که سومین دوره فستیوال جهانی هنرهای رزمی به زودی در ایران (جزیره کیش) برگزار می‌شود و او که دو سال است عضو تیم ملی کیک بوکسینگ ایران است برای شرکت در آن دعوت می‌شود.

گویی جان تازه‌ای در فرشاد دمیده می‌شود و عزم می‌کند که قهرمان جهان شود.

فرشاد را کسی یاری نمی‌دهد و تنها از سوی هیئت ورزش‌های رزمی کرمانشاه قول می‌دهند که برای شرکت در این مسابقات 50 هزار تومان به او بدهند!!! اما فرشاد ناامید نیست.

او اراده می‌کند…

فرشاد 15 روز قبل از برگزاری مسابقات فقط یک نوع غذا و آن‌هم ساده‌ترین نوع ساندویج را می‌خورد!!! اما دست از تمرین بر نمی‌دارد، هرجا که باشد و هر شرایطی که داشته باشد، خودش با خودش تمرین می‌کند.

فرشاد مبلغی را از دوستانش قرض می‌گیرد و عازم پیکار جهانی در کیش می‌شود.

او شب قبل از مسابقه را هم در پارک خوابید!!!

روز مسابقه فرا می‌رسد … فرشاد را هیچ کس رقیب نیست، همه را با اختلاف شکست می‌دهد و در فینال با تکنیکی خارق‌العاده حریف اسپانیایی‌اش را هم شکست می‌دهد و قهرمان سومین دوره فستیوال جهانی هنرهای رزمی می‌شود.

کمیته داوران به دلیل ارائه مسابقاتی خارق‌العاده، فرشاد را به عنوان بهترین بهترین رزمی‌کاران سال 2012 برمی‌گزیند.

و این داستان زندگی برترین رزمی‌کاران جهان بود.

اما فرشاد درد و دل‌های دیگری هم دارد، او می‌گوید، الان که قهرمان جهان شده‌ام، نمی خواهم کسی از من سوءاستفاده کند و آنها که مرا از یاد برده بودند، مرا یاد کنند. نمی‌خواهم مسوولان ورزشی استان و کشور از نشان قهرمانی من به عنوان عملکرد مثبت خود یاد کنند و این عنوان را در لیست کسب افتخارات فدراسیون و هیئت خود قرار دهند.

وی همچنین می‌گوید: در ایران همه چیز در فوتبال و کشتی خلاصه می‌شود، و هیچ اهمیتی به قهرمانان دیگر رشته‌ها به ویژه رشته‌های رزمی نمی‌دهند.

فرشاد می‌گوید من گله‌ای از هیچ کس ندارم فقط می‌خواهم بگویم که اگر قهرمان جهان شده‌ام تنها خدا بوده که مرا یاری کرده است.

… و او که اکنون داستان کوتاه اما پر از درد و رنج و غم‌اش را برای ما بازگو کرده، بازهم کوله‌اش را بر پشت می‌اندازد و می‌رود که بازهم در مغازه آب انار فروشی کار کند و شب‌ها را در پارک‌ها به صبح برساند.




موضوع مطلب : اطلاعات عمومی

چهارشنبه 91 آبان 24 :: 8:18 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

طرح «ازدواج آسان» که به زودی قرار است در دانشگاه‌ها اجرا شود یک طرح چندوجهی است که نه تنها جیک ثانیه به کنترل افزایشی جمعیت کمک می‌کند، نه تنها باعث پیشرفت آکادمیک مراکز علمی ما می‌شود، نه تنها از فرار مغزها و بدن‌ها جلوگیری می‌کند، نه تنها تمام مشکلات مملکتی را دو سوته حل می‌کند بلکه کلا جنبش دانشجویی را هم به سرمنزل مقصود بیک هدایت می‌کند.

باور ندارید واایستید تماشا کنید.

روش‌های اجرای طرح

در روش اول، پسر، دختر را از چند فرسخی می‌پسندد، دستش را می‌گیرد (توضیح: البته غلط می‌کند قبل از محرم شدن بگیرد، الکی که نیست) و می‌روند سر زار و زندگی‌شان. دانشگاه هم می‌گوید ایول. نفری 500 هزار ریال هم وام می‌دهد، با رویت فتوکپی شناسنامه و آدرس ماه عسل و این حرفا.

در روش دوم، دختر، پسر را از چند فرسخی می‌پسندد، دستش را می‌گیرد (توضیح: البته باز غلط می‌کند قبل از محرم شدن بگیرد، الکی که نیست) و می‌روند سر زار و زندگی‌شان. دانشگاه هم می‌گوید ایول. نفری 500 هزار ریال هم وام می‌دهد، با رویت کارت ملی و کارت پایان خدمت و بلیت اتوبوس راهیان ماه عسل!

در روش سوم، استاد از چند فرسخی دختر و پسر را می‌پسندد و می‌گوید شما چقدر «کر» هم‌اید. دستشان را می‌گیرد (توضیح: البته بعد از محرم شدن) و می‌فرستد سراغ زار و زندگی‌شان و دانشگاه هم می‌گوید ایول. 500 هزار ریال هم وام می‌دهد، با تایید اولیای دو تا دانشجو، که بروند خونه و کاشونه‌شون و سریع پایان‌نامه‌شان را تمام کنند و استاد راهنما، حالش را ببرد.

در روش چهارم، نه پسر، دختر را می‌پسندد و نه دختر، پسر را می‌پسندد اما خب آش خاله است، بخوری پاته نخوری پاته. آمار هم عین آتشفشان می‌رود بالا.

در روش پنجم، چادرهای یکبار مصرف جور می‌کنند در صحن دانشگاه و عین زلزله‌زده‌ها، زوج‌ها را می‌فرستند آن تو، که هم کلاس‌هایشان در آنجا برگزار شود و هم زار و زندگی‌شان همانجا برقرار باشد و هم رفت و روب و پخت و پز و بشور و بساب و بله برون و این حرفا. هم مشکلات مملکتی در سایه تفاهم و خوشبختی آنها ردیف می‌شود و هم اینکه ستون کوفتی ما پر می‌شود برود پی کارش.

البته ما روش‌های ناگهانی هم داریم که خفت دانشجو را می‌گیریم و سریع به سمت خوشبختی هدایت‌شان می‌کنیم، آنها هم چقدر به همدیگر می‌آیند، عین هلو.

چیه دارید بر و بر نگاه‌مان می‌کنید. خب روش‌های درجه یکی هم داریم که می‌گویند ننویس. خب درست می‌گویند دیگر.




موضوع مطلب : لبخند

چهارشنبه 91 آبان 24 :: 8:16 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI



به سلامتی اون پدری که
هنگام تراشیدن
موی کودک مبتلا به سرطانش
گریه ی فرزندش رو دید
...
ماشین رو داد به دستش
در حالی که چشمانش پر از گریه بود
گفت : حالا تو موهای منو بتراش !

به سلامتی پدر


به سلامتی پدری که نمی توانم را
در چشمانش زیاد دیدیم
ولی از زبانش هرگز نشنیدم ...!!!

به سلامتی پدر

به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید ،اما واسه خیلی ها پدری کرد

به سلامتی پدر


به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ، اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه !

به سلامتی پدر


سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه شو با سیگار و دود سیگارش . . .

به سلامتی پدر

به سلامتی پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن..


به سلامتی پدر


همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
بیایید قدردان باشیم ...
به سلامتی پدر و مادرها

به سلامتی پدر



پدرم هر وقت میگفت "درست میشود"...
تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت...!

به سلامتی پدر


پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟
پسر میگه : من..!!
... ... ...
پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟؟!!
پسر میگه : بازم من شیرم...
پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!!؟؟
پسر میگه : بابا تو شیری...!!
پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتی هرچی پدره

به سلامتی پدر


وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده ! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه... و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری

به سلامتی پدر


پدرم ،تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته هاهم میتوانند مرد باشند ! به سلامتی هرچی پدره

به سلامتی پدر


خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گرددبه سلامتی هرچی پدره . . .




موضوع مطلب : اطلاعات عمومی

سه شنبه 91 آبان 23 :: 7:48 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

سهروردی را گفتند تا به کی از ایران سخن گویی ؟ گفت تا آن زمان که زنده ام . گفتند این بیماری است چون ایران دختره باکره ای نیست برای تو ، و گنج سلطانی هم برای بی چیزی همانند تو نخواهد بود

سهروردی خندید و گفت شما عشق ندانید چیست . دوباره او را گرفته و به سیاهچال بردند.
حکیم ارد بزرگ اندیشمند یگانه کشورمان می گوید : “نماز عشق ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست . ”
شبها از درون روزن سیاه چال زندان سهروردی ، اشعار حکیم فردوسی را زندانبانان می شنیدند و از این روی ، وعده های غذایش را قطع نمودند و در نهایت سهروردی از گرسنگی به قتل رسید…




موضوع مطلب : عاشقانه, داستان, اطلاعات عمومی

سه شنبه 91 آبان 23 :: 7:47 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

در یکی از روستـاهای ایتالیـا، پسر بچه شـروری بود که دیگران را با سخنـان زشتش خیلی ناراحت می کرد.
روزی پدرش جعبه ای پر از میخ به پسر داد و به او گفت: هر بار که کسی را با حرفهایت ناراحت کردی، یکی از این میخها را به دیوار انبار بکوب.
روز اول، پسرک بیست میخ به دیوار کوبید. پدر از او خواست تا سعی کند تعداد دفعاتی که دیگران را می آزارد ، کم کند. پسرک تلاشش را کرد و تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر و کمتر شد.
یک روز پدرش به او پیشنهاد کرد تا هر بار که توانست از کسی بابت حرفهایش معذرت خواهی کند، یکی از میخها را از دیوار بیرون بیاورد.
روزها گذشت تا اینکه یک روز پسرک پیش پدرش آمد و با شادی گفت: بابا، امروز تمام میخها را از دیوار بیرون آوردم!
پدر دست پسرش را گرفت و با هم به انبار رفتند، پدر نگاهی به دیوار انداخت و گفت: آفرین پسرم! کار خوبی انجام دادی. اما به سوراخهای دیوار نگاه کن. دیوار دیگر مثل گذشته صاف و تمیز نیست. وقتی تو عصبانی می شوی و با حرفهایت دیگران را می رنجانی، آن حرفها هم چنین آثاری بر انسانها می گذارند. تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری، اما هـزاران بـار عذرخواهـی هم نمی تواند زخم ایجاد شده را خوب کند.




موضوع مطلب : داستان, اطلاعات عمومی

سه شنبه 91 آبان 23 :: 7:46 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

روزی استادی در کنار دریا راه می رفت که نوجوانی نزد او آمد و گفت:
«استاد! می شود در یک جمله به من بگویید بزرگترین حکمت چیست »
استاد از نوجوان خواست وارد آب بشود.
نوجوان این کار را کرد.
استاد با حرکتی سریع، سر نوجوان را زیر آب برد و همان جا نگه داشت،
طوری که نوجوان شروع به دست و پا زدن کرد.
استاد نوجوان وحشت زده از آب بیرون آمد و با تمام قدرتش نفس کشید.
او که از کار استاد عصبانی شده بود، با اعتراض گفت:
« استاد ! من از شما درباره حکمت سؤال می کنم و شما می خواهید مرا خفه کنید »
استاد دستی به نوازش به سر او کشید و گفت:
«فرزندم! حکمت همان نفس عمیقی است که کشیدی تا زنده بمانی.
هر وقت معنی آن نفس حیات بخش را فهمیدی، معنی حکمت را هم می فهمی!»




موضوع مطلب : داستان, اطلاعات عمومی

سه شنبه 91 آبان 23 :: 7:45 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

روزی از یک ریاضیدان نظرش را در باره انسانیت پرسیدند ، در جواب گفت :

اگر زن یا مرد دارای ادب و اخلاق باشند : نمره یک میدهیم 1

اگر دارای زیبائی هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم : 10

اگر پول هم داشته باشند 2 تا صفرجلوی عددیک میگذاریم : 100

اگردارای اصل ونسب هم باشند 3 تا صفرجلوی عدد یک میگذاریم : 1000

ولی اگر زمانی عدد 1 رفت ( اخلاق )؛ چیزی به جز صفر باقی نمیماند ، 000

صفر هم به تنهائی هیچ است و با آن انسان هیچ ارزشی ندارد و این یادآور کلام حکیم ارد بزرگ است که می گوید : نخستین گام در راه پیروزی ، آموختن ادب است و نکو داشت دیگران .




موضوع مطلب : داستان, اطلاعات عمومی

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >   
 
درباره وبلاگ

به نام خدا هستم، از بچگی بزرگ شدم، تو بیمارستان به دنیا اومدم، صادره از شهرمون، همونجا بزرگ شدم، چند سال سن دارم، بابام مرد بود، تو دوران کودکیم بچه بودم، با رفیقام دوست شده بودم،یه تابرادر دارم که باهام برادره، به دوست داشتن علاقه دارم، قصد ازدواج نه دارم، بعضی شبها که می خوابم خواب می بینم، تو خونمون زندگی می کنیم، تا حالا نمردم و ...»

نویسندگان
Mamad Dj (10)

پیوندها
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
««««« شب های تهران »»»»»
رقصی میان میدان مین
****شهرستان بجنورد****
دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
تراوشات یک ذهن زیبا

سایت روستای چشام
شبستان
برادران شهید هاشمی
عشق
مصطفی
اواز قطره
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
دنیای هالیوود
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
.:مطالب جدید18+ :.
هر چی تو فکرته
... یاس ...
بیارجمند
هیئت
نــــــا کجــــــا آبـــــــاد دل مــــن ...
عرفان وادب
بهار عشق
*(حرفهای نگفته)*
مرامنامه عشاق
..پـــــر شکســــته
ALAKI
زازران
شایگان♥®♥
مناجات با عشق
دانشجوی میکروبیولوژی 91 دانشگاه آزاد اشکذر
سید علی حسینی
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
اخبار روز ایران وجهان
انجمن مرجع وتخصصی پارسی گلد
دانشجویان مهندسی مکانیک (شهرکرد)
نارنجی
دانلود آهنگ جدید
ایران من
سامانه ارسال پیامک + آرشیو SMS با موضوعات گوناگون
بهترین قالب های وبلاگ

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 311072