سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پوچ
اینجا همه چی در همه
 
یکشنبه 91 آذر 12 :: 8:1 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

http://asheganeh.ir/

هر وقت گریه می کنم، سبک می شوم؛

عجب وزنی دارد چند قطره اشک …!




موضوع مطلب : عاشقانه

یکشنبه 91 آذر 12 :: 8:0 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

http://asheganeh.ir/

گاهی عمر تلف میشود ؛
به پای یک احساس ….
گاهی احساس تلف میشود ؛
به پای عمر !
و چه عذابی میکشد ،
کسی که هم عمرش تلف میشود ؛
هم احساسش …




موضوع مطلب : عاشقانه

یکشنبه 91 آذر 12 :: 7:59 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی

در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد

یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــ*

*ــــــ*

*




موضوع مطلب : عاشقانه

یکشنبه 91 آذر 12 :: 7:59 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

دلم درد می کند 

انگار
خام بودند
خیال هایی که به خوردم داده بودی …




موضوع مطلب : عاشقانه

یکشنبه 91 آذر 12 :: 7:59 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

هر چی که بشه هر جا که باشی
حتی اگه ازم نگی. ننویسی
صدام نکنی 
نگام نکنی 
حتی اگه بری
حتی اگه نباشی
حتی اگه نباشم
دوست دارم..




موضوع مطلب : عاشقانه

یکشنبه 91 آذر 12 :: 7:57 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

همیشه انقدر ساده نرو و مگذر

 لااقل نگاهی به پشت سرت کن

 شاید کسی در پی تو می دود

 و نامت را با صدای بی صدایی فریاد میزند

 و تو… هیچ وقت او را ندیده ای




موضوع مطلب : عاشقانه

شنبه 91 آذر 11 :: 5:29 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم. دختر لبخندی زد و گفت ممنونم.


تا اینکه یه روز اون اتفاق افتاد.حال دختر خوب نبود...نیاز فوری به قلب داشت...از پسر خبری نبود...دختر با خودش می گفت: می دونی که من هیچ وقت نمی ذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی...ولی این بود اون حرفات؟...حتی برای دیدنم هم نیومدی...شاید من دیگه هیچ وقت زنده نباشم...آرام گریست و دیگر هیچ چیز نفهمید...


چشمانش را باز کرد،دکتر بالای سرش بود. به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دکتر گفت نگران نباشید،پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید...در ضمن این نامه برای شماست!..


دختر نامه رو برداشت،اثری از اسم روی پاکت دیده نمی شد،بازش کرد ودرون آن چنین نوشته شده بود: سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)


دختر نمی تونست باور کنه...اون این کارو کرده بود...اون قلبشو به دختر داده بود...


آرام آرام اسم پسر رو صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..
.




موضوع مطلب : عاشقانه

چهارشنبه 91 آذر 8 :: 10:44 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همینجاست بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند

دستخطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

فکر کن درد تو ارزشمند است

فکر کن گریه چه زیباست بخند

صبح فردا به شبت نیست که نیست

تازه انگار که فرداست بخند

راستی آنچه که یادت دادیم

پر زدن نیست که درجاست بخند

آدمک نغمه آواز نخوان

به خدا آخر دنیاست بخند




موضوع مطلب : عاشقانه

چهارشنبه 91 آذر 8 :: 10:6 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریا بود اما قایق نداشت
دلباخته ی سفر بود ولی همسفر نداشت
حکایت من حکایت کسی است که زجر کشید اما زجه نزد
زخم داشت و ننالید
حکایت من حکایت کسی است که پر از فریاد بود اما سکوت کرد
تا همه ی صداهارا بشنو
د




موضوع مطلب : عاشقانه

پنج شنبه 91 آذر 2 :: 8:8 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

با اینکه رشته اش ادبیات بود، هر روز سری به دانشکده تاریخ می زد. همه دوستانش متوجه این رفتار او شده بودند. اگر یک روز او را نمی دید زلزله ای در افکارش رخ می داد؛ اما امروز با روزهای دیگر متفاوت بود. می خواست حرف بزند. می خواست بگوید که چقدر دوستش دارد.


تصمیم داشت دیگر برای همیشه خود را از این آشفتگی نجات دهد. شاخه گلی خرید و مثل همیشه در انتظار نشست. تمام وجودش را استرس فرا گرفته بود. مدام جملاتی را که می خواست بگوید در ذهنش مرور می کرد. چه می خواست بگوید؟ آن همه شوق را در قالب چه کلماتی می خواست بیان کند؟

در همین حال و فکر بود که ناگهان تمام وجودش لرزید. چه لرزش شیرینی بود. بله خودش بود که داشت می*آمد. دیگر هیچ کس و هیچ چیزی را جز او نمی دید. آماده شد که تمام راز دلش را بیرون بریزد. یکدفعه چیزی دید که نمی توانست باور کند. یعنی نمی*خواست باور کند.
کنار او، کنار عشقش، شانه به شانه اش شانه یک مرد بود. نه باور کردنی نبود. چرا؟ چرا زودتر حرف دلش را نزده بود. در عرض چند ثانیه گل درون دستش خشک شد. دختر و پسر گرم صحبت و خنده از کنارش رد شدند بی آنکه بدانند چه به روزش آورده اند. نفهمید کی و چگونه از دانشگاه خارج شده است.
وقتی به خودش آمد روی پل هوایی بود و داشت به شاخه گل نگاه می کرد. شاخه گل را انداخت و رفت. تصمیم گرفت فراموشش کند. تصمیم سختی بود. شاید اگر کمی تنها کمی به شباهت این خواهر و برادر دقت می کرد هرگز چنین تصمیم سختی نمی گرفت.  




موضوع مطلب : عاشقانه

<   1   2   3   4   5   >>   >   
 
درباره وبلاگ

به نام خدا هستم، از بچگی بزرگ شدم، تو بیمارستان به دنیا اومدم، صادره از شهرمون، همونجا بزرگ شدم، چند سال سن دارم، بابام مرد بود، تو دوران کودکیم بچه بودم، با رفیقام دوست شده بودم،یه تابرادر دارم که باهام برادره، به دوست داشتن علاقه دارم، قصد ازدواج نه دارم، بعضی شبها که می خوابم خواب می بینم، تو خونمون زندگی می کنیم، تا حالا نمردم و ...»

نویسندگان
Mamad Dj (10)

پیوندها
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
««««« شب های تهران »»»»»
رقصی میان میدان مین
****شهرستان بجنورد****
دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
تراوشات یک ذهن زیبا

سایت روستای چشام
شبستان
برادران شهید هاشمی
عشق
مصطفی
اواز قطره
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
دنیای هالیوود
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
.:مطالب جدید18+ :.
هر چی تو فکرته
... یاس ...
بیارجمند
هیئت
نــــــا کجــــــا آبـــــــاد دل مــــن ...
عرفان وادب
بهار عشق
*(حرفهای نگفته)*
مرامنامه عشاق
..پـــــر شکســــته
ALAKI
زازران
شایگان♥®♥
مناجات با عشق
دانشجوی میکروبیولوژی 91 دانشگاه آزاد اشکذر
سید علی حسینی
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
اخبار روز ایران وجهان
انجمن مرجع وتخصصی پارسی گلد
دانشجویان مهندسی مکانیک (شهرکرد)
نارنجی
دانلود آهنگ جدید
ایران من
سامانه ارسال پیامک + آرشیو SMS با موضوعات گوناگون
بهترین قالب های وبلاگ

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 127
بازدید دیروز: 22
کل بازدیدها: 308436