سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پوچ
اینجا همه چی در همه
 
دوشنبه 91 آذر 13 :: 10:3 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

 

گنبد و گلدسته های حرم امامین جوادین (ع) در شهر کاظمین عراق رونمایی شد.
فقط 110 کیلو طلا و 14 تن مس صرف این گنبد ها و گلدسته ها شده



آهای آدمای کره خاکی ما ایرانی هستیم.

بچه هامون به جرم اشتباه بزرگترهامون، آینده ای ندارن.

بزرگترهامون میگن اشتباه کردیم و داریم تاوان اشتباهمون را میدیم.

و ما هم فقط میسوزیم و میمیریم یا کشته میشیم و کسی نیست به دادمون برسه.

سازمان ملل چیه؟ چکار میکنه؟ کدوم حق را میگیره؟ از کی دفاع میکنه؟

یونیسف به داد کدوم بچه میرسه؟ حق کدوم بچه را میده؟ بچه ایرانی که بجای

مدرسه رفتن، میره سرکار؟ یا توی مدرسه جزغاله میشه چون امکانات نداره؟

یک زندگی متوسط در یک خانواده 3 نفره را درنظر بگیرید:

پدر و مادر کارمند با حقوق حدودی ماهی 350 هزار تومان

(بعد از کثر بیمه و مالیات) که میشه ماهی 700 هزار تومان
اجاره خانه در یک خانه 60 متری در یک محله متوسط دو میلیون تومان
رهن باضافه ماهی 500 هزار تومان، هزینه مواد غذائی.هزینه مهد کودک
یا مدرسه(شهریه، کتاب، لوازم تحریر، کلاس فوق برنامه، تغدیه)هزینه شارژ
آپارتمان، برق، تلفن ، موبایل بستنی و ساندویچ و خوراکی هایی که هر بچه ای
دوست داره و حق داره که دوست داشته باشه ،اگه خدای نکرده مریض بشن،
ویزیت دکتر (داروها را حساب نمی کنیم)کرایه تاکسی، اتوبوس، بنزین،
بیمه ماشین و بقیه هزینه های حمل و نقل کفش و لباس، مسافرت، تعمیر و
یا خرید لوازم منزل، رفتن به مهمانی یا عروسی و تهیه هدیه و خیلی از
هزینه های غیر قابل پیش بینی دیگه را هم فراموش میکنیم. متوسط هزینه های
لازم و اجباری برای یک خانواده ایرانی ماهی یک میلیون و سیصد – چهارصد
هزار تومان میشه.
آخه چرا کسی نمی پرسه این پدر و مادر بدبخت چطوری باید از پس از زندگی بر بیان.

شب‌های تهران را بی‌خیال، بچسبیم به همون شب‌های بیروت! پول نفت را
بدهیمتادخترانشونرا بفرستند فرنگتا امثالریما فقیه ملکه زیبایی آمریکا بشوند!
شب‌های تهران را بی‌خیال! بچسبیم به شب‌های کاراکاس! پول نفت را بدهیم تا
برادر هوگو چاوز؛ هر روز یک مدل سکسی‌تر بغل کندو به ریش همه ما بخندد!

شب‌های تهران، زنجان؛ سمنان،کرج، ارومیه، تبریز، سنندج، کرمانشاه، مشهد و در کل
شب‌های ایران را بی‌خیال!!! بچسبیم به همون..........






موضوع مطلب : اطلاعات عمومی

شنبه 91 آذر 11 :: 5:27 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

اکثر انسان ها دارای زندگی های معمولی هستند و به همین روال نیز به زندگی شان ادامه می دهند. در دنیا البته افرادی نیز هستند که قدرت های خارق العاده ای دارند و همچنین با دیگر افراد مقداری متفاوتند. با ده نفر از این انسان ها آشنا شوید.
انسان هایی که قدرت های مختلف و باورنکردنی دارند بسیار کم هستند. این افراد در بخش های مختلف دسته بندی می شوند بدین گونه که برخی باهوش، برخی قدرتمند ویا ... هستند. برخی از این افراد حتی قدرتشان را به عنوان منبعی برای ادامه زندگی استفاده می کنند.
مغز باور نکردنی
"دنیل تامت" نام یک پسر انگلیسی است که مغزی باورنکردنی دارد. تمام ذهن او به گونه ای مملو از اعمال ریاضی است و می تواند بسیاری از محاسبات ریاضی را تنها در چند ثانیه انجام دهد. او همچنین حافظه باورنکردنی دارد و می تواند بسیاری از چیزهایی که دیده است را بعد از چندین وقت باتمام جزئیات به خاطر آورد. او البته قدرت های دیگری مانند یادگیری سریع زبان را نیز دارد و می تواند در طول کمتر از دو هفته یک زبان را به طور کامل فراگیرد. یکی از رکوردهای او به خاطر سپردن عدد پی با 22514 عدد تنها در 5 ساعت است. پسر نابینا با قدرت سونار
"بن آندروود تات" نام پسر نابینایی آمریکایی است که البته به خاطریک سرطان مجبور به خارج کردن چشمانش شده است. او البته از زمانی که نابینا شده از یک سیستم خاص برای خودش استفاده می کند. او نه نیاز به عصا دارد و نه کسی به او کمک می کند. در هنگام حرکت صدای کوچکی را استفاده می کند و از بازگشت صدا به گوشش متوجه می شود اجسام در کجا هستند. او تنها در نفر در دنیا است که از این سیستم استفاده می کند.

 


منعطف ترین مرد دنیا
"دنیل بروانینگ اسمیت" نام مردی از آمریکا است که تا به حال توانسته است رکورد انعطاف گینس را بشکند. او همچنین در فیلم های سینمایی نیز شرکت داشته است و البته بدن بسیار نرمی دارد. او میتواند کتف خود را از جایش خارج کند و یا در یک جعبه بسیار کوچک جا میشود. مرد همه چی خوار
"مایکل لوتیتو" فردی است که می تواند هر چیزی را بخورد. او در سال های دور در کشورش یعنی فرانسه برنامه های تفریحی اجرا می کرده است و از آن زمان شروع به خوردن چیزهای بسیار عجیب کرده است. او تا به حال تعدادی تلویزیون، دوچرخه، یک هواپیمای سسنا 150 را خورده است. او برای خوردن این هواپیما بیش از 2 سال زمان صرف کرد و همچنین بسیاری از قسمت های خطرناک و حتی سمی آن را نیز خورده است. دندان آهنی
"راجا گیگی" نام مرد مالزیایی است که می تواند یک قطار را با دندان های خود بکشد. او در سال 2007 برای بار دوم رکورد خود را جابه جا کرد. او در توانست یک قطار با 6 واگن که نزدیک به 297 تن وزن داشت 2.8 متر با دندان های خود کشید. او از زمانی که 14 ساله بوده است دندان های خودش را تقویت کرد. مرد آهن ربایی
بار دیگر فردی از مالزی دارای یک قدرت خارق العاده است."لیو تو لین" 70 ساله فردی است که از بچگی دارای قدرتی آهن ربایی بوده است. او به تازگی یک خودرو را با استفاده از قدرت آهن ربایی خودش نزدیک به 20 متر کشیده است. او همچنین این قدرت خود را به سه فرزندش نیز داده است و تقریبا تمام خانواده آن ها آهن ربایی هستند.

 


مرد بی خواب
مرد 64 ساله ویتنامی کسی است که از سال 1973 تا به حال نخوابیده است. "تای نگوک" نام این مرد است که می گوید در آن سال یک تب شدید گرفته است و از آن سال به بعد دیگر نتوانست دیگر بخوابد. تا به حال بیش از 12 هزار شب است که او نخوابیده است. او همچنین در طول روز بسیار کار می کند تا خسته شود اما نمی تواند بازهم در آخر شب بخوابد. او البته تا به حال به مراتب به پزشک مراجعه کرده است که البته همه آن ها می گویند او کاملا سالم است. مرد بدون درد
"تیم کرایدلند" نام فرد آمریکایی است که اصلا مانند دیگر انسان ها درد را حس نمی کند از همین رو به مرد بدون درد و همچنین مرد شکجه گر معروف شده است.او می تواند سوزن های بزرگی را وارد دهانش کند و یا اینکه آن ها را در داخل بدنش می کند بدون اینکه حتی ذره ای درد به او وارد شود. نزدیک ترین دوست شیرها
رفتار شناس حیوانات "کوین ریچاردسون" کسی است که به عنوان نزدیکترین دوست انسانی شیرها شناخته می شود. او می تواند شب ها و روزها در کنار شیرها زندگی می کند بدون این که آن ها ذره ای به او آسیب وارد کنند. همچنین او با ببرها و پلنگ ها نیز همین رابطه را دارد. هیچکس نمی داند او به چه صورت می تواند با شیرها ارتباط برقرار کند. چشمان باورنکردنی
"کلودیو پانتو" برزیلی را بسیاری از مردم دنیا به خاطر چشمان از حدقه در آمده اش معروف است. او می تواند چشمانش را نزدیک به 4 سانتی متر از جای خودش خارج کند این بدین معنی است که می تواند چشمانش را نزدیک به 95 درصد از حالت عادی بیشتر خارج کند.




موضوع مطلب : اطلاعات عمومی

دوشنبه 91 آذر 6 :: 7:32 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم.

یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است

سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند

سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته

و بلند می‌شود تا آنها را بیاورد

وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل آفریقا (با توجه …به قیافه‌اش)، آنجا نشسته

و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست! بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند.

اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمین? اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست.

او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعد? غذایی‌اش را ندارد.

در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند.

جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد.

دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود.

به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند

و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را.

هم? این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است

مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم‌کننده و با مهربانی لبخند می‌زنند.

آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد.

و اینجاست که پشت سر مرد سیاه‌پوست، کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می‌بیند،

و ظرف غذایش را که دست‌نخورده روی میز مانده است.

توضیح پائولو کوئلیو:

من این داستان زیبا را به هم? کسانی تقدیم می‌کنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می‌کنند

و آنها را افرادی پایین‌مرتبه می‌دانند. داستان را به هم? این آدم‌ها تقدیم می‌کنم که با وجود نیت‌های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می‌کنند

و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند. چقدر خوب است که هم? ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم

وگرنه احتمال دارد مثل احمق‌ها رفتار کنیم؛

مثل دختر بیچار? اروپایی که فکر می‌کرد در بالاترین نقط? تمدن است

در حالی که آفریقاییِ دانش‌آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد
.




موضوع مطلب : داستان, اطلاعات عمومی

جمعه 91 آذر 3 :: 11:41 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

آبجی کوچیکه گفت: زودی یه آرزو کن، زودی یه آرزو کن
آبجی بزرگه چشماشو بست و آرزو کرد

آبجی کوچیکه گفت: چپ یا راست؟ چپ یا راست؟

آبجی بزرگه گفت: م م م راست
آبجی کوچیکه گفت: درسته، درسته، آرزوت برآورده میشه، هورا بعد دستشو دراز کرد و از زیر چشم چپ آبجی مژه رو برداشت!
آبجی بزرگه گفت: تو که از زیر چشم چپ ورداشتی که...
آبجی کوچیکه چپ و راست رو مرور کرد و گفت : خوب اشکال نداره؛ دستشو دراز کرد و یه مژه دیگه از زیر چشم راست آبجی برداشت. دیدی؟ آرزوت می خواد برآورده شه، دیدی؟ حالا چی آرزو کردی؟
آبجی بزرگه گفت: آرزو کردم دیگه مژه هام نریزه!!!


بعد سه تایی زدن زیر خنده آبجی کوچیکه، آبجی بزرگه و پرستار بخش شیمی درمانی




موضوع مطلب : داستان, اطلاعات عمومی

جمعه 91 آبان 26 :: 11:18 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI





موضوع مطلب : عکس, اطلاعات عمومی

پنج شنبه 91 آبان 25 :: 4:45 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

ساعت حدود دو بعداز ظهر بود که مردجوانی با کوله‌ای بر پشت وارد دفتر خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)ی کرمانشاه شد و گفت که قهرمان قهرمانان رزمی‌کار جهان است و می‌خواهد از داستان زندگی‌اش برای مردم بگوید.










منطقه کرمانشاه،او قبل از هر چیز، حکم قهرمانی جهانی‌اش در سومین دوره فستیوال هنرهای رزمی و حکمی که در آن از او به عنوان بهترین بهترین رزمی کاران جهان در سال 2012 یاد شده بود را به ما نشان داد.

و خلاصه کلی مستندات به ما نشان داد که من «سیدفرشاد درکه»، برترین رزمی کار جهان در سال 2012 هستم.

… او داستان زندگی‌اش را از زمانی برای ما بازگو کرد که پدرش او را به دلیل این‌که فقط و فقط ورزش می‌کند و به فکر کار و زندگی نیست از خانه بیرون کرده!!!

فرشاد، پس از این اقدام پدر، کوله‌اش را هم‌چون امروز که بر پشتش بود و به دفتر ایسنا آمد، به پشتش می‌اندازد و راهی تهران می‌شود تا شاید آنجا کسی باشد که قدرش را بداند، اما …

فرشاد، شب‌های سرد را با گرمای تنها یک کارتن در پارک‌های تهران سر می‌کند. او در ادامه کاری در یک آب انار فروشی می‌یابد و هر روز تا ساعت دو بعداز نصف شب مشغول ظرف شستن و پوست انار گرفتن می‌شود و بازهم به سراغ کارتن می‌رود و خواب؟؟؟ !!!

این فرشاد، همان فرشادی است که 11 مدال قهرمانی استانی دارد، همان فرشادی است که 10 مدال قهرمانی کشوری دارد و همان فرشادی است که سال 2010 قهرمان کاپ آسیا شد، آری این فرشاد همان فرشاد است.

بی‌توجهی‌ها، بی‌کسی‌ها، بی‌پولی‌ها، بی‌سرپناهی‌ها و تنهایی‌ها، فرشاد را بارها به فکر خودکشی می‌اندازد تا این‌که یک‌بار دل را به دریا می‌زند و طنابی را به دار … و خود را رها می‌کند … برای رهایی از بی‌توجهی‌ها، بی‌کسی‌ها، بی‌پولی‌ها، بی‌سرپناهی‌ها، تنهایی‌ها و … شماره‌های نفسش رو به اتمام است و چشمانش رو به سیاهی مطلق که دوستانش سر می‌رسند و او را از طناب داری که خود آویخته بود، پایین می‌کشند … هنوز هم اثر طناب دار بر گردن فرشاد خودنمایی می‌کند.

… به او خبر می‌دهند که سومین دوره فستیوال جهانی هنرهای رزمی به زودی در ایران (جزیره کیش) برگزار می‌شود و او که دو سال است عضو تیم ملی کیک بوکسینگ ایران است برای شرکت در آن دعوت می‌شود.

گویی جان تازه‌ای در فرشاد دمیده می‌شود و عزم می‌کند که قهرمان جهان شود.

فرشاد را کسی یاری نمی‌دهد و تنها از سوی هیئت ورزش‌های رزمی کرمانشاه قول می‌دهند که برای شرکت در این مسابقات 50 هزار تومان به او بدهند!!! اما فرشاد ناامید نیست.

او اراده می‌کند…

فرشاد 15 روز قبل از برگزاری مسابقات فقط یک نوع غذا و آن‌هم ساده‌ترین نوع ساندویج را می‌خورد!!! اما دست از تمرین بر نمی‌دارد، هرجا که باشد و هر شرایطی که داشته باشد، خودش با خودش تمرین می‌کند.

فرشاد مبلغی را از دوستانش قرض می‌گیرد و عازم پیکار جهانی در کیش می‌شود.

او شب قبل از مسابقه را هم در پارک خوابید!!!

روز مسابقه فرا می‌رسد … فرشاد را هیچ کس رقیب نیست، همه را با اختلاف شکست می‌دهد و در فینال با تکنیکی خارق‌العاده حریف اسپانیایی‌اش را هم شکست می‌دهد و قهرمان سومین دوره فستیوال جهانی هنرهای رزمی می‌شود.

کمیته داوران به دلیل ارائه مسابقاتی خارق‌العاده، فرشاد را به عنوان بهترین بهترین رزمی‌کاران سال 2012 برمی‌گزیند.

و این داستان زندگی برترین رزمی‌کاران جهان بود.

اما فرشاد درد و دل‌های دیگری هم دارد، او می‌گوید، الان که قهرمان جهان شده‌ام، نمی خواهم کسی از من سوءاستفاده کند و آنها که مرا از یاد برده بودند، مرا یاد کنند. نمی‌خواهم مسوولان ورزشی استان و کشور از نشان قهرمانی من به عنوان عملکرد مثبت خود یاد کنند و این عنوان را در لیست کسب افتخارات فدراسیون و هیئت خود قرار دهند.

وی همچنین می‌گوید: در ایران همه چیز در فوتبال و کشتی خلاصه می‌شود، و هیچ اهمیتی به قهرمانان دیگر رشته‌ها به ویژه رشته‌های رزمی نمی‌دهند.

فرشاد می‌گوید من گله‌ای از هیچ کس ندارم فقط می‌خواهم بگویم که اگر قهرمان جهان شده‌ام تنها خدا بوده که مرا یاری کرده است.

… و او که اکنون داستان کوتاه اما پر از درد و رنج و غم‌اش را برای ما بازگو کرده، بازهم کوله‌اش را بر پشت می‌اندازد و می‌رود که بازهم در مغازه آب انار فروشی کار کند و شب‌ها را در پارک‌ها به صبح برساند.




موضوع مطلب : اطلاعات عمومی

چهارشنبه 91 آبان 24 :: 8:16 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI



به سلامتی اون پدری که
هنگام تراشیدن
موی کودک مبتلا به سرطانش
گریه ی فرزندش رو دید
...
ماشین رو داد به دستش
در حالی که چشمانش پر از گریه بود
گفت : حالا تو موهای منو بتراش !

به سلامتی پدر


به سلامتی پدری که نمی توانم را
در چشمانش زیاد دیدیم
ولی از زبانش هرگز نشنیدم ...!!!

به سلامتی پدر

به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید ،اما واسه خیلی ها پدری کرد

به سلامتی پدر


به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ، اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه !

به سلامتی پدر


سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه شو با سیگار و دود سیگارش . . .

به سلامتی پدر

به سلامتی پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن..


به سلامتی پدر


همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
بیایید قدردان باشیم ...
به سلامتی پدر و مادرها

به سلامتی پدر



پدرم هر وقت میگفت "درست میشود"...
تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت...!

به سلامتی پدر


پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟
پسر میگه : من..!!
... ... ...
پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟؟!!
پسر میگه : بازم من شیرم...
پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!!؟؟
پسر میگه : بابا تو شیری...!!
پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتی هرچی پدره

به سلامتی پدر


وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده ! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه... و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری

به سلامتی پدر


پدرم ،تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته هاهم میتوانند مرد باشند ! به سلامتی هرچی پدره

به سلامتی پدر


خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گرددبه سلامتی هرچی پدره . . .




موضوع مطلب : اطلاعات عمومی

سه شنبه 91 آبان 23 :: 7:48 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

سهروردی را گفتند تا به کی از ایران سخن گویی ؟ گفت تا آن زمان که زنده ام . گفتند این بیماری است چون ایران دختره باکره ای نیست برای تو ، و گنج سلطانی هم برای بی چیزی همانند تو نخواهد بود

سهروردی خندید و گفت شما عشق ندانید چیست . دوباره او را گرفته و به سیاهچال بردند.
حکیم ارد بزرگ اندیشمند یگانه کشورمان می گوید : “نماز عشق ترتیبی ندارد چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستنی نیست . ”
شبها از درون روزن سیاه چال زندان سهروردی ، اشعار حکیم فردوسی را زندانبانان می شنیدند و از این روی ، وعده های غذایش را قطع نمودند و در نهایت سهروردی از گرسنگی به قتل رسید…




موضوع مطلب : عاشقانه, داستان, اطلاعات عمومی

سه شنبه 91 آبان 23 :: 7:47 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

در یکی از روستـاهای ایتالیـا، پسر بچه شـروری بود که دیگران را با سخنـان زشتش خیلی ناراحت می کرد.
روزی پدرش جعبه ای پر از میخ به پسر داد و به او گفت: هر بار که کسی را با حرفهایت ناراحت کردی، یکی از این میخها را به دیوار انبار بکوب.
روز اول، پسرک بیست میخ به دیوار کوبید. پدر از او خواست تا سعی کند تعداد دفعاتی که دیگران را می آزارد ، کم کند. پسرک تلاشش را کرد و تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر و کمتر شد.
یک روز پدرش به او پیشنهاد کرد تا هر بار که توانست از کسی بابت حرفهایش معذرت خواهی کند، یکی از میخها را از دیوار بیرون بیاورد.
روزها گذشت تا اینکه یک روز پسرک پیش پدرش آمد و با شادی گفت: بابا، امروز تمام میخها را از دیوار بیرون آوردم!
پدر دست پسرش را گرفت و با هم به انبار رفتند، پدر نگاهی به دیوار انداخت و گفت: آفرین پسرم! کار خوبی انجام دادی. اما به سوراخهای دیوار نگاه کن. دیوار دیگر مثل گذشته صاف و تمیز نیست. وقتی تو عصبانی می شوی و با حرفهایت دیگران را می رنجانی، آن حرفها هم چنین آثاری بر انسانها می گذارند. تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری، اما هـزاران بـار عذرخواهـی هم نمی تواند زخم ایجاد شده را خوب کند.




موضوع مطلب : داستان, اطلاعات عمومی

سه شنبه 91 آبان 23 :: 7:46 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

روزی استادی در کنار دریا راه می رفت که نوجوانی نزد او آمد و گفت:
«استاد! می شود در یک جمله به من بگویید بزرگترین حکمت چیست »
استاد از نوجوان خواست وارد آب بشود.
نوجوان این کار را کرد.
استاد با حرکتی سریع، سر نوجوان را زیر آب برد و همان جا نگه داشت،
طوری که نوجوان شروع به دست و پا زدن کرد.
استاد نوجوان وحشت زده از آب بیرون آمد و با تمام قدرتش نفس کشید.
او که از کار استاد عصبانی شده بود، با اعتراض گفت:
« استاد ! من از شما درباره حکمت سؤال می کنم و شما می خواهید مرا خفه کنید »
استاد دستی به نوازش به سر او کشید و گفت:
«فرزندم! حکمت همان نفس عمیقی است که کشیدی تا زنده بمانی.
هر وقت معنی آن نفس حیات بخش را فهمیدی، معنی حکمت را هم می فهمی!»




موضوع مطلب : داستان, اطلاعات عمومی

<   1   2   3   4   5   >>   >   
 
درباره وبلاگ

به نام خدا هستم، از بچگی بزرگ شدم، تو بیمارستان به دنیا اومدم، صادره از شهرمون، همونجا بزرگ شدم، چند سال سن دارم، بابام مرد بود، تو دوران کودکیم بچه بودم، با رفیقام دوست شده بودم،یه تابرادر دارم که باهام برادره، به دوست داشتن علاقه دارم، قصد ازدواج نه دارم، بعضی شبها که می خوابم خواب می بینم، تو خونمون زندگی می کنیم، تا حالا نمردم و ...»

نویسندگان
Mamad Dj (10)

پیوندها
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
««««« شب های تهران »»»»»
رقصی میان میدان مین
****شهرستان بجنورد****
دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
تراوشات یک ذهن زیبا

سایت روستای چشام
شبستان
برادران شهید هاشمی
عشق
مصطفی
اواز قطره
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
دنیای هالیوود
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
.:مطالب جدید18+ :.
هر چی تو فکرته
... یاس ...
بیارجمند
هیئت
نــــــا کجــــــا آبـــــــاد دل مــــن ...
عرفان وادب
بهار عشق
*(حرفهای نگفته)*
مرامنامه عشاق
..پـــــر شکســــته
ALAKI
زازران
شایگان♥®♥
مناجات با عشق
دانشجوی میکروبیولوژی 91 دانشگاه آزاد اشکذر
سید علی حسینی
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
اخبار روز ایران وجهان
انجمن مرجع وتخصصی پارسی گلد
دانشجویان مهندسی مکانیک (شهرکرد)
نارنجی
دانلود آهنگ جدید
ایران من
سامانه ارسال پیامک + آرشیو SMS با موضوعات گوناگون
بهترین قالب های وبلاگ

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 53
بازدید دیروز: 45
کل بازدیدها: 305761