ایمیل زد به یک شب غمگین که... که حرف های خسته تری دارد
از پنجـره به قلب تو وارد شد، هرچند بغض خانه دری دارد
خورشید را نشانه گرفته باز، باید تو را به خود بپرد از هیچ
در خانه ی امید شترمرغی ست که فکر می کند که پری دارد!!
دیگر دوباره شعر نخواهم گفت، دیگر دوباره شعر نخواهم گفت
تکرار می شود به خودش هر روز... و فکر می کند اثری دارد
ایمیل می زند به شبی غمگین که مطمئن شده ست نمی آید
ایمیل می زند به شبی غمگین که چشم های منتظری دارد
خالی ست جای اسم فرستنده مثل سـکوت بین من و دنیا
که جمعمان محال محالاتست، اما خدا عجب هنری دارد!
لبخند می زنند به جنگلبان انبوه بی گناه درختانت
هر چند واقفند که بی تردید در دست های خود تبری دارد
دَم می کنم دو فال پر از غم را در شعرهای خسته ی بی خوابیت
با اینکه طرح ساده ی چشمانت روباه های حیله گری دارد
ایمیل می زند به شبی غمگین، از هیچ چیز مسخره ی امروز
گیرنده اش شبیه فرستنده ست هر چند بغض بیشتری دارد