سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پوچ
اینجا همه چی در همه
 
جمعه 91 اسفند 18 :: 11:45 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

عصرهای تابستان که از سرکار می آمدم همینکه می خوابیدم از شدت گرما بیدار می شدم .

کولر نداشت آن خانه ی اجاره ای .

بیرون هم نمی رفتم چون نمی خواستم پول نداشته ام را خرج کنم .

از زور بیکاری می نشستم جلوی پنجره ی اتاقم که در طبقه ی اول آپارتمان بود و بیرون را نگاه می کردم .

یک دختری که بعد ها فهمیدم اسمش بهار است هر روز عصر آنجا دوچرخه سواری می کرد .

از قیافه اش هیچ چیزی را به خاطر ندارم .

از پارکینگ که بیرون می آمد دقیقا از زیر پنجره ی خاک گرفته ی آهنی طوسی رنگ اتاق من رد می شد .


هه .. ؛

و من معمولا به راحتی می توانستم رد لباس زیرش را از روی مانتوی مشکی اش ببینم .

اوایل تفریح خوبی بود .

مردها از روی یک حس تقویت شده ، قدرت تجسم خوبی دارند و اکثرا" از شبیه سازی بدن زنها ،

حتی با بو کردن یک عطر زنانه به شدت لذت می برند .

آن لباس زیر، دقیقا روی ستون مهره هایش یک بر آمدگی ای داشت مثل اینکه بهم گره خورده باشد .

با اینکه هنوز هم درست ندیده ام که این لباس کوفتی سحر انگیز جذاب چطور بهم بسته می شود ،

ولی از روی فیلمهایی که دیده بودم همان موقع هم می توانستم آن را بخوبی باز و بسته کنم .

به هر حال دریافته بودم که این تصویری که از بالا میبینم را بقیه ی پسرهای مجتمع مسکونی نمی بینند

و بهمین خاطر خودم را یک قدم به جزئیات بدن آن دختر نزدیک تر از بقیه می دیدم و یک شادی احمقانه در دلم احساس می کردم .

اما خیلی زود فهمیدم که این یک شگرد است .

خیلی چیزها آنطور نیستند که به نظر می آیند .

ما به چیزهایی جذب می شویم که وقتی برهنه شده اش را داشته باشیم چندان رغبتی به آن نخواهیم داشت .

این شگرد یک جایی در روح و نهاد ما به ودیعه گذاشته شده .

و ما همیشه با ولع ، روی هر بند لباس جلوی آفتاب، اول دنبال لباسهای زنانه می گردیم که به وسیله ی آن صاحب لباس را شبیه سازی کنیم

و هرگز به این فکر نکرده ایم که این کار منفعتی برای ما
نخواهد داشت

و این همان شگردی است که دنیا به وسیله ی آن در تکاپوست .

فکرهای هوس آلوده و دستهای خالی .

فکرها بیمار ، وقیح و بدون شأن می شوند

و در مقابل دستها خالی از هوسرانی اند .

و به این ترتیب ، همیشه به دنبال چیزی که هرگز وجود خارجی ندارد در حال دویدنیم .

موضوع به همین راحتی است :

هوسها در کاسه ی سر آدمها جا خوش کرده اند و دنیا برا چیزهایی که آنقدرها هم شاهکار نیستند در حال کثیف شدن است .

خیلی زود فهمیدم که نباید هم شأن پسرهایی باشم که برای بهار سر و دست می شکنند .

نه بهار مقصر بود و نه پسرهای آن مجتمع مسکونی .

همه رو دست خورده ایم .

زندگی این نیست...




موضوع مطلب :

چهارشنبه 91 بهمن 18 :: 12:9 صبح :: نویسنده : Rash mAKHFI

 

یک روز که باید می رفتم ...

 هیچ وقت دلت را خوش نکردم به همیشه ماندنم ...

می دانم که این بار یادت می آید

هر بار گفته ام

یادت نرود مَ.ن روزی باید بروم ...

می دانم ساده نمی توانی بگذری

اما ...

حواست کجاست؟

مرا نگاه کن ...

می دانم که باز هم دلخوری ...

می دانم ...

...

این روز ها هوا هم سردی اَش شده

شال ِ گردنت همیشه همراهت باشد

حواست باشد سرما نخوری!

وقتی تو تب می کنی

انگار درون ِ مَ.ن بمبی کار گذاشته اند

و مَ.ن هر لحظه منتظر ِ انفجار ...

تا از درون آتش بگیرم ...

می دانی که!

مرا نگاه کن ...

آخر این اشک های روی گونه هایت چیست دیگر؟

می دانی که طاقت ِ دیدنشان را ندارم

گریه نکن

جان ِ مَ.ن گریه نکن

خودت خوب می دانی که این شعر برایت دیگر شعر نمی شود

غزل نمی شود

غزل ِ پر و پال شکسته را می خواهی چه کنی؟

شعر ِ بی وزن

بی ردیف

بی قافیه ...

اصلا غزل نیست دیگر ...

با این قلمت هر جور که بنویسی می رسی به غین ِ غزل

قلمت را هم عوض کن ...!

مرا نگاه می کنی؟

 

دارم فکر می کنم چقدر باید بگذرد تا بتوانم فراموششان کنم

چشمانت را می گویم

شاید بیشتر از عمرم هم کم باشد

راستی تا حالا گفته بودم چشمانت چه رنگ ِ محشری دارد؟

مرا نگاه کن

بگذار برای ِ آخرین بار شهد ِ چشمانت را عمیق بچشم

هر بار که زل می زدم به چشمانت

نگاهم را بر می گرداندم

چشمانم را می بستم

می ترسیدم

می ترسیدم چشمانت تمام شوند با نگاه ِ مَ.ن

حرف ِ خنده داری ست نه؟

نمی خندی؟

تو که نمی خواهی این گونه در ذهنم بمانی؟

بخند دیگر

...

راستی

هر روز کنار پنجره بنشین

همراه با باران

منتظرت بودم را بخوان ...

دلم برای ِ صدایت تنگ می شود...

صدای ضبط شده ی مَ.ن را هم پاک کن

نمی خواهم دوباره صدایت بگیرد ...

 و دوباره امان ِ دکترها ...

راستی به دکترها بگو دیگر تمام شد

خیالشان راحت!

یادت نرود!

 

خاطرات را با خودم می برم

خیالشان پیش ِ تو

مواظبشان باش

 

قول می دهم هر روز از آنجا برایت نامه بنویسم

 

چند تار از موهایت را هم برداشته اَم

بعید می دانم آنجا خبری از عطر ِ یاس باشد ...

پشت ِ سرم آب نریز

ببین دارد باران می بارد

او هم آمده به بدرقه اَم..

باران می بارد ...

 

آمده اند دنبالم انگار ..

تو بهشان می گویی مَ.ن از آن قرص ها خوشم نمی آید؟

همان قرص های تلخی که خودشان زوری به خوردت می دهند

 

آمده اند دنبالم ...

نگاهم نکن!

نمی توانم از این نگاه دل بکنم

می گویم نگاهم نکن

نمی شنوی؟

 

باید بروم

دارد دیر می شود

باید بروم دیگر . . .




موضوع مطلب :

چهارشنبه 91 بهمن 18 :: 12:3 صبح :: نویسنده : Rash mAKHFI

 

 

 

صدای ِ به هم خوردن ِ دندان هایم را می شنوم ...

یادم نمی آید پنجره را باز گذاشته باشم ..

دارم مقاومت می کنم

بی هیچ حسی!

تنها حس ِ یخ زدگی

بی هیچ دردی حتی!

صفحه ی ِ گوشی روشن می شود

اسمش را که می بینم

دلتنگش می شوم

 

[ خستم . . . خیلی خسته ... دلم مرگ می خواهد . . .]

 

دلم می خواهد سرش را بگذارم روی زانو هایم ..

نه شاید ..

سرم را بگذارم روی زانو هایش...

چشمانم می سوزد از هجوم ِ اشک ...

طعم ِ گس ِ خون

بی هیچ توانی!

سرم را تکیه داده اَم به دیوار

پاهایم توان حرکت ندارند

دستانم . . .

چیزی لمس می شود

شاید تکه ای کاغذ ...

دست خطی

چشمانم را می بندم

صدای ِ به هم خوردن ِ در

لمس ِ دستانم ...

صدایی از فاصله ای دور

غزل ... غزل ...

انگار دارد خوابم می برد

توی خواب هم فکر میکنم

مرگ را میخواست چه کند؟

صداهای ِ مبهم

غزل ... غزل ...

صدای هق ِ هق ِ کسی که هر لحظه دورتر می شود

چشمانم را باز می کنم

سیاه و سفید

تار ِ تار ِ تار

کسی دستانم را لمس می کند

توان ِ حرف زدن ندارم

صدای ِ به هم خوردن ِ باران به پنجره

باران هم دیوانه شده!

او هم دارد ...تلافی می کند

اشکی می چکد روی صورتم

صورتم می سوزد

دلم گریه می خواهد

از ته ِ دل

 

صورتش را نمی بینم

تار ِ تار ...

صدای ِ هق هق ِ زنی

 

اسم ِ مَ.ن در دهان ِ او چه می کند؟

می فهمم از درد گریه می کند

نتیجه ی نصیحت هایش . . . 

.

.

بعد از چند ساعت ...

هنوز هم  . . .

تب ...

هذیان می گویم .. . .

روی اسم ِ تو لکنت ِ زبان گرفته اَم ...

خودت که نیستی

به خیالت بگو

ماه را برایم بیاورد

این روز ها دلم عجیب هوایش را کرده!

دلم لمسش را می خواهد

می خواهم بگذارمش روی پیشانی اَم

دارم ذوب می شوم

از

این همه حرارت . . .




موضوع مطلب :

چهارشنبه 91 بهمن 18 :: 12:0 صبح :: نویسنده : Rash mAKHFI

 

 

این روز هایم پر شده از

از ...

درد ...

دلتنگی ...

درد ...

...

وقتی او را دیدم

اغراق نیست اگر گفته باشم جا خوردم

از دیدنش عجیب جا خوردم

فکر می کردم از مَ.ن محکم تر باشد

فکر می کردم ...

چیزی از خودش باقی نگذاشته بود

آمده بود مرا ببیند ...

اما ...

کمی مانده تا او هم ...

مثل ِ مَ.ن ...

فقط کمی ...

 

حرف زدیم

و

حرف زدیم

 و

غزل خواندیم

و

بغض کردیم

چشمانمان دیگر بارانی نداشت

حتی قطره ای!

آمده بود مرا دلداری بدهد

اما این مَ.ن بودم که هر لحظه حواسش را پرت می کردم

پرت می کردم به خوشی ها

به روزهای ِ خوب ِ خاطراتی که گذشت

آرام شد

فقط کمی..

آرامشی پر از درد

پر از دلتنگی

پر از بغض . . .

دستان ِ او هم می لرزید

دستانش . . .

هنوز هم دارم فکر می کنم به دستانش

خودش که حواسش نبود!

تنها صدای ِ هق هق ِ سرکوب شده در گلویش را مَ.ن شنیدم و بس!

...

.

.

.

این آرامبخش ها هم که انگار ... خودت می دانی که! ...

چیزی به جز وجود ِ تو آرامم نمی کند دیگر ...

.

.

.

 

[جرعه جرعه غزل]

 

می ترسم لمسش کنم

می ترسم دستانم بسوزد ...

می ترسم ...

اولش هم با تو شروع می شود

وقتی تو را روی ِ این کاغذ های بی جان می بینم ...

باز هم ...

مثل ِ همان موقع ها که صورتم گر می گرفت

یادت می آید؟

گفته بودم!

باز هم هجوم ِ خاطرات ...

و باز هم . . . . .

تمام ِ خاطراتمان را گنجانده ایم درونش انگار ...

مثل ِ رازی ...

...

لمس ِ دستان ِ تو 

چشمان ِ مَ.ن ...

سکوت ِ تو ...

لبخند ِ مَ.ن

دلتنگی ...

آسمان ...

آینه ...

فروردین ...

غزل ِ تو

غزل ِ تو

غزل ِ تو ...

به اینجا که می رسم ......

دیگر نمی شود ادامه داد ...

تکیه می دهم به دیوار

دیگر توان ِ ایستادن ندارم ...

غزل ِ تو ...

انگار با صدای ِ خودت داری صدایم می زنی

با همان صدای ِ گرفته ...

دلم می خواهد تا ابد این صدای ِ گرفته اَت در گوشم بماند ...

صدایم بزنم ...

با جان ِ دلت گوش می دهم ...




موضوع مطلب :

سه شنبه 91 بهمن 3 :: 12:17 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

پانگولین یا مورچه‌خوار پولک‌دار جانوری ، بر روی پوست خود فلس‌هایی از جنس کراتین دارند و تنها پستاندارانی

هستند که چنین نوع از پوشش بدن را دارا هستند. پولک‌پوست‌ها در مناطق گرمسیری آفریقا و آسیا زندگی می‌کنند

و نام پانگولین از زبان مالای گرفته شده و به معنی «جمع‌شونده رو به بالا» است. این جانوران شب‌زی هستند و از

حس بویایی قوی خود برای یافتن حشرات در شب استفاده می‌کنند. پانگولین‌ها بیشتر روز را به خوابیدن می‌گذرانند و

به هنگام خواب رو به بالا می‌غلتند و به صورت گلوله‌ای در خود جمع می‌شوند. فلس‌های پانگولین همه جای بدن او

به‌جز شکم و سمت داخلی بازوهایش را می‌پوشاند. پولک‌پوست‌ها به هنگام احساس خطر خود را مانند جوجه‌تیغی

جمع می‌کنند و تنها کفتار و گربه‌سانان بزرگ قادر به نفوذ به پوشش فلسی آن‌ها هستند.






























موضوع مطلب :

سه شنبه 91 بهمن 3 :: 12:13 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI



















































موضوع مطلب :

یکشنبه 91 بهمن 1 :: 11:9 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI
من برای آمدن تو صبور بودم
لااقل حالا که آمدی
آنقدر ببار که لباس به تنم بچسبد
موهایم روی چشمانم را بگیرند
کفش هایم پر از آب شوند
پاچه ی شلوارم را بدهم بالا
دهانم را رو به آسمان باز کنم
و سیراب شوم از عهدی که با تو بستم
یادت که هست؟
تو بباری و من چتر باز نکنم
بگذار این‌بار که دیدمت
کاری کنم تا ساعت دیواری‌
برگردد به روز تولد تو
و خدا
پشت دست‌هاش پنهان شود!♥♥





موضوع مطلب :

<   1   2   
 
درباره وبلاگ

به نام خدا هستم، از بچگی بزرگ شدم، تو بیمارستان به دنیا اومدم، صادره از شهرمون، همونجا بزرگ شدم، چند سال سن دارم، بابام مرد بود، تو دوران کودکیم بچه بودم، با رفیقام دوست شده بودم،یه تابرادر دارم که باهام برادره، به دوست داشتن علاقه دارم، قصد ازدواج نه دارم، بعضی شبها که می خوابم خواب می بینم، تو خونمون زندگی می کنیم، تا حالا نمردم و ...»

نویسندگان
Mamad Dj (10)

پیوندها
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
««««« شب های تهران »»»»»
رقصی میان میدان مین
****شهرستان بجنورد****
دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
تراوشات یک ذهن زیبا

سایت روستای چشام
شبستان
برادران شهید هاشمی
عشق
مصطفی
اواز قطره
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
دنیای هالیوود
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
.:مطالب جدید18+ :.
هر چی تو فکرته
... یاس ...
بیارجمند
هیئت
نــــــا کجــــــا آبـــــــاد دل مــــن ...
عرفان وادب
بهار عشق
*(حرفهای نگفته)*
مرامنامه عشاق
..پـــــر شکســــته
ALAKI
زازران
شایگان♥®♥
مناجات با عشق
دانشجوی میکروبیولوژی 91 دانشگاه آزاد اشکذر
سید علی حسینی
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
اخبار روز ایران وجهان
انجمن مرجع وتخصصی پارسی گلد
دانشجویان مهندسی مکانیک (شهرکرد)
نارنجی
دانلود آهنگ جدید
ایران من
سامانه ارسال پیامک + آرشیو SMS با موضوعات گوناگون
بهترین قالب های وبلاگ

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 20
کل بازدیدها: 305609