تو خیابون دیدم یه پسره رو زمین نشسته و داره یه چیزی رو کاغذ مینویسه.رفتم پیشش و بهش گفتم اسمت چیه گفت آرش.گفتم بابات کجاست؟ گفت پیش خداست.گفتم مامانت کجاست؟گفت اونم مریضه داره میره پیش خدا..یهو نگام افتاد به اون کاغذ که آرش روش نوشته بود:
"خدا باهات قهرم"