میان دلتنگی روز هایم
پیدایت می کنم .
گرد و خاکت را با دستمال می گیرم .
و می بوسمت .
و تو باز مثل مجسمه های زیبا مرا
از درون کاغذ شفاف عکس نگاه می کنی ...
زندگی من سال هاست
به این مراسم تکراری
حسودی می کند
من سال هاست که زندگی ام را نبوسیده ام
اما هستی ام را چرا ...