سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پوچ
اینجا همه چی در همه
 
یکشنبه 91 اسفند 20 :: 11:34 عصر :: نویسنده : Rash mAKHFI

یکی بود ، یکی دیگر هم بود؛ یکی " هیچ" و دیگری " پوچ" بود.
"هیچ" و " پوچ" طبق یک اتفاق که شاید فوران آتش فشان بود یا زلزله یا یک تصادف مرگ بار خیابانی ، به هم بر خوردند.
از آن جا که هیچ موجود دیگری توی آن دنیا دیده نمی شد "هیچ" و " پوچ" بعد از نگاه های بوداری به هم دل بستند. اول " پوچ" عاشق "هیچ" شد و "هیچ" هم که گزینه ی دیگری نداشت عاشق "پوچ" شد.
" پوچ" به خاطر "هیچ" از همه ی دلبستگی های زندگی اش- که البته چیز دیگری نبود که به آن دل ببندد- دست کشید و به او ابراز علاقه کرد. "هیچ" گل سر سبد زندگی " پوچ" شده بود. " پوچ" حالا زندگی را جور دیگری می دید. از وقتی عاشق شده بود کلماتی توی ذهن اش وول می خورد. صبح ها از پنجره ی اتاق اش کلمات را در هوا پرواز می داد. بعدها هیچ و پوچ های زیادی وول خوردن هایی را در ذهن شان حس کردند. " پوچ" در هوا می گفت:
برای هیچ می میرم
برای هیچ به رگبار می بندم همه را
نه عذاب وجدان
نه به خود می پیچم
من عاشق هیچ ام.

"هیچ" نفهمید " رگبار" یعنی چه. " پوچ" هم نفهمید این کلمه از کجا آمد. بعدها به خاطر شعر پوچ گلوله را ساختند تا زندگی شان زیباتر و با دوام تر شود.
توی آن دنیای بزرگ ماه به وقت خودش بالا می آمد و همه جا را روشن می کرد. " پوچ" با خودش فکر می کرد حتمن ماه به خاطر هیچ بالا می آید. حسودی اش می شد. توی سر ماه می زد و او را پشت کوه می انداخت. گاهی هم که " پوچ" شعر می گفت "هیچ" از حسودی، کلمه ها را توی کیسه می ریخت و کیسه را لگد کوب می کرد. آن ها هر بار به غیرت کشی های خودشان می خندیدند. خدا هم خنده اش می گرفت چون می دانست برای هیچ و پوچ نباید نگران دنیای بزرگ اش باشد. پس شاهکارش را رو کرد. " آدم" ساخته شد ." آدم" شروع کرد به ساختن مدرسه. بچه های او اما به خاطر هیچ و پوچ به مدرسه نرفتند. او نگران نبود چون "هیچ" و " پوچ" هنوز عاشقانه با هم زندگی می کردند. آدم دیوار را ساخت، آدم دیگری روی دیوار نوشت.
" آدم" و آدم دیگر به هم دل بستند. برای هم پیام کوتاه فرستادند. گیج شدند. بلوغ شان جلو افتاد. به هم آویختند. عده یی از آن ها هیچ شدند و عده یی پوچ. ماه که بالا می آمد کسی او را نمی دید و او در سمتی دیگر غروب می کرد. بعضی ها از "هیچ" هیچ تر شدند و بعضی ها از "پوچ" پوچ تر. تصادف های خیابانی بالا گرفت. خشک سالی شد. گلوله های زیادتری ساخته شد . دیوارها همه خط خطی شدند. سونامی آمد ولی آن دنیای بزرگ برای هیچ و پوچ هنوز جای قشنگی بود.




موضوع مطلب :


 
درباره وبلاگ

به نام خدا هستم، از بچگی بزرگ شدم، تو بیمارستان به دنیا اومدم، صادره از شهرمون، همونجا بزرگ شدم، چند سال سن دارم، بابام مرد بود، تو دوران کودکیم بچه بودم، با رفیقام دوست شده بودم،یه تابرادر دارم که باهام برادره، به دوست داشتن علاقه دارم، قصد ازدواج نه دارم، بعضی شبها که می خوابم خواب می بینم، تو خونمون زندگی می کنیم، تا حالا نمردم و ...»

نویسندگان
Mamad Dj (10)

پیوندها
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
««««« شب های تهران »»»»»
رقصی میان میدان مین
****شهرستان بجنورد****
دانشجویان مهندسی مکانیک شهرکرد
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
تراوشات یک ذهن زیبا

سایت روستای چشام
شبستان
برادران شهید هاشمی
عشق
مصطفی
اواز قطره
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
دنیای هالیوود
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
.:مطالب جدید18+ :.
هر چی تو فکرته
... یاس ...
بیارجمند
هیئت
نــــــا کجــــــا آبـــــــاد دل مــــن ...
عرفان وادب
بهار عشق
*(حرفهای نگفته)*
مرامنامه عشاق
..پـــــر شکســــته
ALAKI
زازران
شایگان♥®♥
مناجات با عشق
دانشجوی میکروبیولوژی 91 دانشگاه آزاد اشکذر
سید علی حسینی
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
اخبار روز ایران وجهان
انجمن مرجع وتخصصی پارسی گلد
دانشجویان مهندسی مکانیک (شهرکرد)
نارنجی
دانلود آهنگ جدید
ایران من
سامانه ارسال پیامک + آرشیو SMS با موضوعات گوناگون
بهترین قالب های وبلاگ

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 20
کل بازدیدها: 305597